رومینا عسل منرومینا عسل من، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

دخمل دوست داشتنی مامان و بابا

بدون عنوان

عزیز دل مامان     امروز(دوشنبه ١٠/١١/٩) مامانی میخواست واسه ناهار دوپیازه میگو درست کنه پلو و میگوها رو درست کرده بودم داشتم پیازا رو آماده میکردم که بابایی رسید پیازا رو که گذاشتم رو اجاق شما شروع کردی به بهونه گرفتن بخاطر همین بابایی گفت من حواسم هست شما برو به رومینا برس.منم اومدمو به شما شیر دادم  دیگه داشت کم کم خوابت میبرد که بابایی گفت من یه سر میرم تو حیاط الان میام .چشات داشت سنگین میشد که صدای جزوولز پیازا رو شنیدم آروم گذاشتمت زمین و رفتم اشپزخونه دیدم بعععععععله چه به سر پیازای نازنین که قرار بوده طلایی بشه اومده .دیگه خودم بقیه کارا رو کردم تا بابایی اومد... ازش تشکر کردم بابت سوزوندن پیازا این کارو فقط...
10 بهمن 1390

نظرات کووووووووووووووووووووووووووو؟؟؟؟؟؟؟؟

بشنوید ماجرای نظرات وبلاگ دخترکمان(امروز یکشنبه ٢٥/١٠/٩٠) امروز ظهر دخترکمان را حمام داده و بعد از نوش جان کردن شیر خودش خوابید.ما خوشحال و مسرور از اینکه میتوانیم چند ساعتی را وبلاگ گردی کرده و کمی گردوغبار وبلاگمان را با فراغ خاطر بیشتری برطرف کنیم پای لپتاپمان جلوس کردیم هر چند خواب امان از چشمان مبارک برده بودند اما دیدیم خیلی حال میدهد بدون اینکه بخواهیم پاهایمان را برای آرام کردن بچه بجنبانیم، سیری در وبلاگ ها داشته باشیم،بدین منظور قید خواب را زده به امر خطیر وبلاگ گردی مشغول شدیم.بعد از کلی گشت و گذار گفتیم سری هم به منوی کاربری خودمان بزنیم.دیدیم نظری برای تایید نداریم ظاهرا در آن ساعت کسی ما را دوست نداشته، نظرمان به ق...
25 دی 1390
1