کاراهای7ماهگی
باشروع ماه هشتم زندگیت بگم جونم واست که تو ماهی که گذشت غلت زدی رفتی رو شکم و این اواخر دیگه اصلا تو جات بند نمیشی هی وول میخوری و وقتی میام میبینم اصلا سرجات نیستی و بخاطر اینکه هی رفتی رو شکم و باز اومدی به کمر از رو پتوت جابه جا شدی قربون این ورجه وورجه کردنت برم من
غذا خور شدی البته نه فکر کنی از اون غذاها ها .فرنی خوردی شیر برنج که دوست نداشتی زرده تخم مرغ هم کمی خوردی بیسکویت با شیر هم یه بار خوردی و دیگه بهت نمیدم تا٨ماهه شی.جیغای بنفش میکشی بخصوص وقتی با خاله طیبه بهم برسید .وقتی خاله باهات بازی میکنه اونم مثل خودت از اون جیغا میکشه و تو بیشتر خوشت میاد و هی تکرار میکنی فدات بشم من عسلم
هر چی خوراکی ببینی زودی اون دستای کوچولوتو وا میکنیو و میخوای که برسی به خوراکی ها
هر چی جلوت گرفتن دهنتو وا میکنی چه خوراکی باشه چ نباشه
علاقه زیادی هم به کنترل تی وی و لپتاپ و موبایل داری بیشتر از اسباب بازی هات
و از دیروز تا حالا هم تا یکی شال و کلاه میکنه بخوتد بره بیرون و تو رو نبره میزنی زیر گریه.بخصوص دیروز که مامان میخواست بره دانشگاه و تا خواستم برم بیرون زدی زیر گریه و مامان مجبور شد شما رو با خودش تا دم در دانشگاه ببره بعد با خاله طیبه و خاله سمیرا برگشتی خونه
تو این ماه تا مامان از دانشگاه بر میگشت خودتو از بغل خاله یا مادر جون میخواستی بندازی تو بغل مامان و اگه من میرفتم تو اتاق که لباس عوض کنم و بیام پیشت میزدی زیر گریه الهی قربون اون اشکای کوچولوت بشم
اینا کارای این ماهت بود اگه بازم چیزی یادم اومد اضافه میکنم