رومینا عسل منرومینا عسل من، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

دخمل دوست داشتنی مامان و بابا

حاج خانم

سلام فسقل خانم من.مامانی فدای تو بشه که سرماخوردگیت طولانی شده و الان چند روزه که بینیت کیپ شده و بسختی نفس میکشی.خدا روشکر تب و گلو درد و اینا نداری فقط ابریزش بینیه.فردا میخوام یه بار دیگه ببرمت دکتر.اما بگم از حاج خانم خودم که روز 3شنبه که از کلاس برگشتم از پله های خونه مادرجون که اومدم بالا خواستی که بغلت کنم و بعدم مقنعه مو زدی بالا و... من مقنعه مو در آوردم و شما هم کمی بعد اونو برداشتی که بذاری سرت دیدم خودت دوست داری گفتم رومینا بده مامان تا سرت کنه اروم نشستی و من مقنعه رو سرت کردم بامزه شده بودی ازت چندتا عکس انداختم اما از بس وول میخوردی زیاد خوب نشد ولی خب واسه یادگاری بد نیست تا ببینم درآینده قیافه مدرسه ایت وقتی مقنعه سر میکنی ...
17 آذر 1391

جمعه21مهر 91

جمعه به بابایی گفتم عصر بریم پارک کنار ساحل سه چرخه رومینا رو هم ببریم تا اونجا کمی بچرخه.بابایی هم قبول کرد.خیلی بهت خوش گذشت خودت که نمیتونستی ٣چرخه تو راه ببری ما هلت میدادیم خیلی دوست داشتی و تا از از حرکت می ایستادیم خودتو تکون میدادی رو صندلیش که زودی حرکت کنید راستی مروارید پنجمتم دیدم.هوراااااا خداروشکر که سر  این یکی اذیت نشدی.از ماجرای دیشبت(شنبه٢٢مهر٩١)بگم که چه کاری سر هندونه خوردن در اوردی.دیشب هندونه رو آوردم گذاشتم تو سینی هی با دستای کوچولوت ناخنک میزدی از اشپزخونه رفتم تو سالن که بابا هم اونجا بود زدی زیر گریه که من چرا هندونه رو بردم بعد هم با گریه اومدی دنبالم وقتی هندونه رو گذاشتم بغلت کردم اوردم کنار ظرف هندونه ن...
23 مهر 1391

بدون عنوان

سلام به همه.اومدم بگم این فندق من شیطونیاش داره گل میکنه حسابی ما هم که میخوایم دیگه قورتش بدیم خانم خوشگله من دیگه زیاد علاقه ای به ررورک نشون نمیده نیست باعث میشه نتونه زیاد شیطونی کنه واسه همینه اما تا دلتون بخواد هر وقت روروکشو دم دستش میبینه آویزونش میشه و میخواد بره داخلش والا ما که نفهمیدیم این دیگه چه جورشه حالا عکسا رو ببینید شما بگید این چه وضعشه   یهو میبینم اینجوری سوار روروکت شدی تا میدوم بیام بگیرمت میبینم به این مرحله رسیدی بعد هم ذوق کارتو میکنی شیطونک این سری رو گفتم با کمک بابایی که حواسش بهت بود نیوفتی ازت عکس بندازم البته وقتی بابایی خونه ست بهتره چون حواسش هست ولی وقتی نیست و من هم تو آشپزخو...
7 شهريور 1391

بدون عنوان

بابای عزیزم قربونت برم هوارتا خیلی خیلی دوستت دارم کی میشه من بتونم زحماتت رو محبتاتو جبران کنم .ایشالا همیشه سالم باشی و شاد.خیلی دوستت دارم.روزت مبارک به شوهری خودمم روز پدر رو تبریک میگم اولین سالیه که پدره.ایشالا که در کنار فندقمون همیشه سالم باشی و شاد. ...
15 خرداد 1391

بدون عنوان

عزیز دل مامان سلام اومدم بگم که دیروز یه روز خوب واسه منو شما بود.دیروز رفتیم  خونه مامان سارا.این دور هم جمع شدن رو مدیون مامان ریحانا هستیم که چند روزی بوشهر هستن و باعث شد دوستای نی نی وبلاگی بوشهری دور هم باشن البته من وشما فقط دیروز رو کنارشون بودیم و خب فقط ١ساعت البته خیلی دوست داشتم بیشتر با هم باشیم اما بخاطر قولی که از هفته قبل بابت یه جشن کوچولو واسه ٨ماهگیت و سوراخ کردن گوشت داده بودم باید میرفتیم خونه مادربزرگ بابایی.از دیروز بگم که خیلی بمن خوش گذشت تو اون ١ساعت.نازی ریحان جون حسودیش میشد وقتی مامانش شما رو بغل کرده بود.و ماشالا اصلا یه جا بند نمیشد که بتونم یه عکس خوب از تو و سارا و ریحانا بگیرم.اما سارا گلی نشست ک...
8 خرداد 1391