رومینا عسل منرومینا عسل من، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

دخمل دوست داشتنی مامان و بابا

بدون عنوان

1391/3/8 22:32
1,120 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دل مامان سلام

اومدم بگم که دیروز یه روز خوب واسه منو شما بود.دیروز رفتیم  خونه مامان سارا.این دور هم جمع شدن رو مدیون مامان ریحانا هستیم که چند روزی بوشهر هستن و باعث شد دوستای نی نی وبلاگی بوشهری دور هم باشن البته من وشما فقط دیروز رو کنارشون بودیم و خب فقط ١ساعت البته خیلی دوست داشتم بیشتر با هم باشیم اما بخاطر قولی که از هفته قبل بابت یه جشن کوچولو واسه ٨ماهگیت و سوراخ کردن گوشت داده بودم باید میرفتیم خونه مادربزرگ بابایی.از دیروز بگم که خیلی بمن خوش گذشت تو اون ١ساعت.نازی ریحان جون حسودیش میشد وقتی مامانش شما رو بغل کرده بود.و ماشالا اصلا یه جا بند نمیشد که بتونم یه عکس خوب از تو و سارا و ریحانا بگیرم.اما سارا گلی نشست کنارت و عکس گرفتیم و چندباری هم بوست میکرد قربون مهربونیش.بعد از مدتی که گذشت مامان ثنا و ثمین هم با دخترای نازش اومدن.خاله سودابه ریحانا هم بعد از اون به ما ملحق شد.جمع خوبی بود و دوست نداشتم به این زودی برگردم اما خب اونور هم برنامه داشتیم.موقع خداحافظی  از مامان ریحانا خواستم که با دوستان هماهنگ کنن که یه شبم بیان خونه ما حداقل فرصتی بشه بیشتر با هم باشیم.اینو هم فهمیدم که تقریبا خونه ما و خونه ثنا و ثمین نزدیک همه و خب میتونیم بیشتر همدیگه رو ببینیم.

و خب بعد از خونه سارا بابایی اومد دنبالمون و رفتیم خونه مادربزرگ بابایی.یه کیک کوچولو هم بخاطر ٨ماهگیت گرفته بودیم قرار بود خاله زری نا و دایی رحیم نا هم بیان.دیشب شام رو مهمون خاله بتی بودیم و بعد از شام کیکواوردم و شمع ٨ رو گذاشتم روش.ولی خب شما که نمیتونستی فوت کنی فاطمه و پونه فوتش کردن.اما از عکس گرفتن بگم که اصلا به من توجه نمیکردی همه حواست پیش دایی رحیم بود.اخر سر که دیدیم به هیچ صراطی مستقیم نمیشی به دایی گفتم بیاد روبه روت بشینه که سرتو صاف بگیری بشه عکس انداخت.قربونت برم من فندق دوست داشتنی من

عکسا رو تو ادامه مطلب واست میذارم عزیز مامان

اینجا اماده شده بودیم میخواستیم بریم خونه مامان سارا

اینجا هم داشتی دایی رحیمو نگاه میکردی

خیلی مختصر بود ایشالا تولد١سالگیت ١جشن بزرگ واسه فندقم میگیرم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

مامان ریحان عسلی
5 خرداد 91 21:01
سلام به به ریحان عسلی اینجا هم هست که آره حیف شد کاشکی میشد بیشتر بمونید بازم 8 ماهگیت مبارک
نایسل
6 خرداد 91 16:32
مرسییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی عسیسممممممممم یه دنیا ممنون یه دنیا بوس واسه تو دخترررر کوچولو ماهت
مامان علی
6 خرداد 91 16:37
هشت ماهگیت مبارک گل خانوم. ان شالله که همیشه جمع دوستانه تون برقرار باشه
مامان سارا
6 خرداد 91 18:16
قربووووووووووووووون این فندق کوچولو برم من عاشق چشاشم حیف که نشد گازش بگیرم
مامان سارا
6 خرداد 91 18:16
راستی 8 ماهگیش مبارک انشاله تولد یه سالگیش عزیزم
نایسل
6 خرداد 91 22:50
وای اره عزیزممم یکم شبیه دخمل توه من دختر تو رو میبینم یاد خواهر زادم می افتم
نایسل
6 خرداد 91 22:50
چشات خوشگله عسیسم
خاله نانا
6 خرداد 91 23:21
خوشیاااااا کپل مگه نبینمت با اون لباس آبیت
ندا مامان پویان عسلی
7 خرداد 91 13:36
ماشاله چقدر ناز شدی رومینا دیشب خواب خودتو مامانتو میدیدم بوسسسسسسسس
نسترن
7 خرداد 91 17:31
ای جانم چقدر این لباس بهش میاد
مامان ثنا و ثمین
7 خرداد 91 21:18
سلام.8 ماهگیش مبالکه
قبول نیست.من یادم رفت از فندقی عکس بگیرم.اخه شما زود رفتین


انشاا...روزی که اومدین خونه ما حسابی از وروجک ها عکس میندازیم
مامان یاسمن الیسا
7 خرداد 91 21:51
چشم قشنگ من، ننوشتی بالاخره گوش ات را سوراخ کردی یا نه؟


آره خاله سوراخ کردم اما دردم اومد
مامان کوثری
8 خرداد 91 8:51
تولد 8 ماهگیت مبارک باشه
زهرا از نی نی وبلاگ213
8 خرداد 91 9:55
خصوصی داری
مامان زینب
11 خرداد 91 7:11
آخیششششش چقد نازه ای رومیناتون هزار ماشالا
از وبلاگ ریحان عسلی اومدم اینور...ایشالا همیشه شاد باشین و قدر دوستی هاتون رو هم بدونید


ممنون که به ما سر زدید.حتما همینطوره.دوست خوب یه نعمته.ما که خوشحالیم از دوستی باهاشون