بدون عنوان
عزیز دل مامان سلام
اومدم بگم که دیروز یه روز خوب واسه منو شما بود.دیروز رفتیم خونه مامان سارا.این دور هم جمع شدن رو مدیون مامان ریحانا هستیم که چند روزی بوشهر هستن و باعث شد دوستای نی نی وبلاگی بوشهری دور هم باشن البته من وشما فقط دیروز رو کنارشون بودیم و خب فقط ١ساعت البته خیلی دوست داشتم بیشتر با هم باشیم اما بخاطر قولی که از هفته قبل بابت یه جشن کوچولو واسه ٨ماهگیت و سوراخ کردن گوشت داده بودم باید میرفتیم خونه مادربزرگ بابایی.از دیروز بگم که خیلی بمن خوش گذشت تو اون ١ساعت.نازی ریحان جون حسودیش میشد وقتی مامانش شما رو بغل کرده بود.و ماشالا اصلا یه جا بند نمیشد که بتونم یه عکس خوب از تو و سارا و ریحانا بگیرم.اما سارا گلی نشست کنارت و عکس گرفتیم و چندباری هم بوست میکرد قربون مهربونیش.بعد از مدتی که گذشت مامان ثنا و ثمین هم با دخترای نازش اومدن.خاله سودابه ریحانا هم بعد از اون به ما ملحق شد.جمع خوبی بود و دوست نداشتم به این زودی برگردم اما خب اونور هم برنامه داشتیم.موقع خداحافظی از مامان ریحانا خواستم که با دوستان هماهنگ کنن که یه شبم بیان خونه ما حداقل فرصتی بشه بیشتر با هم باشیم.اینو هم فهمیدم که تقریبا خونه ما و خونه ثنا و ثمین نزدیک همه و خب میتونیم بیشتر همدیگه رو ببینیم.
و خب بعد از خونه سارا بابایی اومد دنبالمون و رفتیم خونه مادربزرگ بابایی.یه کیک کوچولو هم بخاطر ٨ماهگیت گرفته بودیم قرار بود خاله زری نا و دایی رحیم نا هم بیان.دیشب شام رو مهمون خاله بتی بودیم و بعد از شام کیکواوردم و شمع ٨ رو گذاشتم روش.ولی خب شما که نمیتونستی فوت کنی فاطمه و پونه فوتش کردن.اما از عکس گرفتن بگم که اصلا به من توجه نمیکردی همه حواست پیش دایی رحیم بود.اخر سر که دیدیم به هیچ صراطی مستقیم نمیشی به دایی گفتم بیاد روبه روت بشینه که سرتو صاف بگیری بشه عکس انداخت.قربونت برم من فندق دوست داشتنی من
عکسا رو تو ادامه مطلب واست میذارم عزیز مامان
اینجا اماده شده بودیم میخواستیم بریم خونه مامان سارا
اینجا هم داشتی دایی رحیمو نگاه میکردی
خیلی مختصر بود ایشالا تولد١سالگیت ١جشن بزرگ واسه فندقم میگیرم