رومینا عسل منرومینا عسل من، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

دخمل دوست داشتنی مامان و بابا

بیخودی نخند

1391/10/20 12:09
448 بازدید
اشتراک گذاری

 

برای دخترم رومینا

به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید، ارباب. نخند!
به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز از آدامسهایش نمی خری. نخند!
به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چند ثانیه ای کوتاه معطلت کند. نخند!
به دبیری که دست و عینکش گچی است و یقه ی پیراهنش جمع شده. نخند!

به دستان پدرت،به جاروکردن مادرت،
به راننده ی چاق اتوبوس،
به رفتگری که در گرمای تیرماه کلاه پشمی به سردارد،
به راننده ی آژانسی که گاهی مواقع چرت می زند،
به پلیسی که سرچهارراه با کلاه صورتش را باد می زند،
به مردی که روی چهارپایه می رود تا شماره ی کنتور برقتان را بنویسد،
به بازاریابی که نمونه اجناسش را روی میزت می ریزد،
به پارگی ریز جوراب کسی در مجلسی،
به مسافری که سوار تاکسی می شود و بلند سلام می گوید،
به فروشنده ای که به جای پول خرد به تو آدامس می دهد،
به زنی که با کیفی بردوش به دستی نان دارد و به دستی چند کیسه میوه و سبزی،
به هول شدن همکلاسی ات پای تخته،
به مردی که در بانک از تو می خواهد برایش برگه ای پرکنی،
نخند ...

نخند که دنیا ارزشش را ندارد که تو به خردترین رفتارهای نابجای آدمها بخندی!
که هرگز نمیدانی آنها چه دنیای بزرگ و پردردسری دارند!
آدمهایی که هرکدام برای خود و خانواده شان همه چیز و همه کسند!
آدمهایی که به خاطر روزیشان تقلا می کنند،

بار می برند،
بی خوابی می کشند،
کهنه می پوشند،
جار می زنند،
سرما و گرما می کشند،
و گاهی خجالت هم می کشند ...
 

انسانهای بزرگ، دو دل دارند؛
دلی که درد می کشد و پنهان است
و دلی که می خندد و آشکار است.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان ریحان عسلی
20 دی 91 10:19
سلام خیلی مطلب قشنگی گذاشتی
خاله نانا
20 دی 91 21:45
باران
25 دی 91 9:23
ای داد وبیداد.چقدما غافل میشویم گاهی
مامان اميرحسين
1 بهمن 91 9:04
خيلي خوب بود
مامان نیروانا
1 بهمن 91 14:49
عزیزم خوندم و لذت بردم. جقدر عمیق بود. من رمز بقیه ی نوشته هات رو ندارم. امیدوارم همیشه شاد باشی ببوس رومینام رو
مامان پرنیا
2 بهمن 91 20:16
خیییییییییییلی جالب بود عزیزم آره واقعا چقدر زندگی سخت شده خدایا شکرت