دختر نازم امروز خسته ش شد
سلام عسل من.امروز بالاخره مامان واسه چشمش رفت دکتر.بخودم قول داده بودم که بعد از تموم شدن کلاسام برم فکری به حال این چشمم کنم.از بس دکترای بوشهر نوبت نمیدن بعضیاشونم که رفتن سراغ تجارت دیگه قید اونا رو زدیم و رفتیم پی دکتر جدیدالاسمی که اونم نوبتش ٣-٤ ماهه گیر میاد.
امروز صبح ساعت٤صبح بابایی بنده خدا از خواب ناز بیدار شد که بره واسه من نوبت بگیره .ساعت٧ برگشت خونه صبحانه خورد و رفت دنبال کارا.گفت١٢ دکتر میاد و باید اونجا باشیم.ما هم ١١:٣٠ آماده شدیم با بابایی رفتیم... ساعت شد ١٢:٣٠ و دکتر نیومد فهمیدیدم آقای دکتر عمل داشتن دیر تشریف میارن.بالاخره١ اومد.وشروع به ویزیت کرد.این وسط شما دیگه حسابی خسته ت شده بود و نق نق میکردی.الهی بمیرم برات که خسته شده بودی.آخر سر از اجبار اومدم واست بستنی گرفتم تا یه کم آروم شی.ببخشید که مامان نمیتونست بهت شیر بده.بالاخره ساعت٢:٣٠شماره ١٨ رو صدا کردن.و دکتر بعد از معاینه گفت که باید با یه عمل سرپایی مشکل رو برطرف کنبم.و باید واسه شنبه یا یکشنبه بریم واسه نوبت عمل.البته یه عمل سرپاییه.حالا ببینم بابایی کدوم روز رو میتونه کنارمون باشه همون روز رو انتخاب میکنیم.بعدم تا برگشتیم خونه ساعت شده بود٣.بهت شیر دادم و از بس خسته بودی زود خوابت برد.قربون دخمل نازم بشم که امروز حسابی اذیت شد.منم خسته بودم خوابیدم و ٦با صدای شما بیدار شدم.الانم دارم واست مطلب مینویسم و شما هم به امور روزانه(حمله به وسایل خونه و گلدونای بیچاره من)می رسید.و یه خبر دیگه اینکه فردا یا پس فردا سارا و ریحانا و ثنا و ثمین میان خونه مون.حالا روز قطعیشو خاله سیما(مامان ریحانا) بهم خبر میده