امروز یه روز خیلی خوب بود
امروز یه روز خیلی خوب بود.مامان از صبح ساعت٨ بیدار شدم(خیلی کار شاقی کردمااااااااا )چون میخواستم طرفای ١٠-١١ برم بیرون گفتم زود ناهارو درست کنم.گفته بودم علاقه پیدا کردم به آشپزی.امروز تصمیم داشتم قیمه پلو درست کنم اینجا. دستورشو دیدم.ناهارو تقریبا آماده کردم بعد با بابایی رفتیم تا کارای تشکیل پرونده عملم رو امجام بدم.موقع ناهار وقتی قیمه پلو رو کشیدم و سالاد رو آماده کردم منتظر بودم بابایی بخوره ببینم دوست داره یا نه....اولین قاشقو خورد دومی هم خورد و بالاخره گفت خیلی عالی شده.خیلی حس خوبی بود.تشویق شدم بازم از اینکارا کنم.حالا عکسشم میذارم.
وای حالا از بخش هیجان انگیزش بگم.عصر قرار بود دوستای عزیزم بیان.مامان ساراجونی و مامان ریحان عسلی و مامان ثنا و ثمین .قرار بود زن دایی(مامان فاطمه)هم بیان اما بخاطر کسالت فاطمه نیومدن و جاشون خالی بود.اول از همه مامان ثنا با ثمین کوچولو اومد البته ثنا جون باهاشون نبود چون با باباییش رفته بود جایی.البته بعد به ما ملحق شد این خانم خوشگله.و بعدش هم مامان سارا ومامان ریحانا اومدن.و بگم که رومینا گلی من چقدر ذوق میکرد که بچه ها رو میدید.قربونش برم.
وروجک ها تاب رو که دیدن ذوق کردن و نوبتی با هم تاب بازی میکردن.
کلی هم عکس گرفتیم.
روز خیلی خوبی بود واسه من و البته واسه فندقیم که حسابی با بچه ها خوش بود و با روروکش دنبال بچه ها از این اتاق به اون اتاق میرفت.
مامان ریحانا و مامان سارا هم زحمت کشیده بودن و یه شلوار و لباس خوشگل واست آورده بودن دستشون درد نکنه
این پست با عکسا تکمیل شد
ثمین عاشقه کلیده داشت با کلید جاکفشی ور میرفت
اینجا هم ثمین دماغ عروسکا رو میذاشت رو دماغ کوچولوشو میگفت بووووووووق
به ترتیب
ستایش(خاله ریحانا).رومینا.سارا.ریحانا
اینجا هم فندق من میخواست جورابو لباس عروسکو در بیاره
و بالاخره موفق شد
قربون این نگاه کردنت فندق من
بدون شرح
ریحانا در حال خیار خوردن و ثمین در حال بازی با کلید
اینجا هم که سیب سارا رو ازش گرفتی و شروع کردی به خوردن
عجب مهمون نوازی کرد فندقم
تورو خدا ببینید سارا چطوری اون عروسکو گرفته(خیلی این عکسشو دوست دارم) به اون عروسکه میگفت حسنی.اخه خودش هم مثل اونو داره که بهش میگه حسنی
و اینم از قیمه پلو دیروز.که خیلی هم خوشمزه شده بود.دست خودم درد نکنه