امروز شنبه16/2/91
سلام فندق من.امروز مامان کلاساسو کنسل کرد تا شما رو عصر ببره دکتر بخاطر این تب کردنات.امروز به نسبت روزای قبل بهتر بودی اما بازم بی حوصله بودی نق نق میکردی.صبح٨ بیدار شدی دیشبم کامل رو پاهای مامان خوابیدی قربونت برم من.ساعت١١ خوابت گرفت و بهت شیر که دادم خوابیدی تا١:١٥ وقتی بابا میخواست بره بیرون بیدار شدی و بابا اومد روی ماهتو بوسید که بره ولی شما که دیدی بابایی داره میره شروع کردی به گریه.بابایی هم برگشت کمی بغلت کرد تا آروم شی بد رفت.
الانم واست آب سیب گرفتم داری میخوری نوش جونت باشه فندق مامان.ساعت٤:٣٠ وقت دکتر داریم ایشالا که چیز مهمی نباشه عزیز دلم.
دوست دارم عاششششششششششششششششششششقتم
بعدا نوشتم: رفتیم دکتر گفت سرماخوردگی نیست شاید عفونت باشه واست آزمایش نوشته بمیرم برات من چطوری دلم میاد ببرمت آزمایش خون
خدا کنه چیز مهمی نباشه عزیزدل مامان
راستی به دکتر گفتم بهت شربت زینک بدم گفت آره آخه چند روز پیش خاله راضیه بهم اس داد که باید بهش شربت زینک بدی منم گفتم از دکتر بپرسم ببینم چی میگه.حالا واست تجویز کرد منم گرفتم