شیطنت های امروز رومینا گلی
امروز حسابی شیطونی کردی قربون این شیطونی کردنات بره مامان.وقتی تب داری خیلی بی حوصله میشی .کلاسای فردامو کنسل میکنم که ببرمت دکتر بخاطر این تب کردنات.اما بگم واست از شاهکارهای امروزت،اول اینکه امروز که با روروک آورده بودمت تو آشپزخونه ماشین لباسشویی روشن بود و شما میرفتی کنارش وایمیستادیو و با تعجب نگاه میکردی و هر وقت شروع به تکون دادن لباس ها میکرد دستتو سمتش دراز میکردی
امروز رفته بودی کنار عسلی کنار مبل ایستاده بودی و یهو یه صدایی شنیدم اومدم دیدم کنترل رو از روش برداشتی و انداختی زمین و داری نگاش میکنی وقتی هم بهت گفتم چیکار کردی شیطون بلا؟نگام کردی و خندیدی.میخوام بخورمت وقتی اینجوری میخندی
کار بعدی امروزتم این بود که گوشیم که دستت بود اینقدر دکمه هاشو فشار داده بودی که شماره یکی از دوستام که اولین کانتکم بودو گرفته بودی ای شیطون خوردنی مامان
بعدم کتاب شعرتو گذاشتم جلوت و شما از خجالت کتاب بیچاره در اومدی آخر سرهم میخواستی نوش جانش کنی که دیگه ازت گرفتم
اومدم گذاشتمت کنار خودم و جغجغه هاتو ریختم جلوت .لپتاپ هم کنارم بود کمی اون ورتر هم کنترل تلویزیون بود بدون نگاه کردن به جغجغه هات خودتو انداختی رو پاهام تا دستت به لپتاپ رسید و کاور صفحه کلیدو پیروزمندانه برداشتیو شروع به فشار دادن کلیدا کردی بعدشم که کمی لپتاپو ازت دور کردم دستاتو دراز کردی کنترل رو برداشتی و خواستی ببری سمت دهنت که ازت گرفتم
فعلا سراغ گلدونای خونه خودمون نمیری تا بینم کی متوجه شون شی
الانم که دارم مطالب وبلاگتو تایپ میکنم شما داری به من کمک میکنیو کلی علائم واسم تو صفحه ردیف میکنی یا نشانگرو میفرسی این ور اون ور
آخ که من عاشق این شیطونیاتم فندق من
راستی یه چیز دیگه دوست داری راه بری یعنی اینکه وقتی سرپا میگیرمت پاهای کوچولوت شروع میکنن به تاتی کردن منم دستاتو میگیرمو شما شروع میکنی به چند قدم راه رفتن.
و اینکه خیلی ددری هستی تا یکی درو وا میکنه که بره بیرون برمیگردی سمتشو شروع میکنی به نق نق کردن که منم با خودتون ببرید
مکافاتی هم دارم واسه شیر دادنت اگه کسی دورو اطرافت باشه اصلا شیر نمیخوری و هی برمیگردی و نگاش میکنیو میخندی
ایشالا که همیشه لبت خندون باشه عزیز مامان