رومینا عسل منرومینا عسل من، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

دخمل دوست داشتنی مامان و بابا

و چندتا عکس...

1391/8/12 17:59
769 بازدید
اشتراک گذاری

سلام وروجک شیطون منماچ.تقریبا٣-٤ هفته پیش گفتم بیام چندتا عکس ازت بندازم بذارم تو وبت. اما مگه میشه؟تعجبتا دوربینو دستم میبینی بدو میای سمتم و تکون میخوری و عکسات خوب نمیشه اصلا.اون روزم دوربین به دست دنبالت بودم اما مگه یه جا وایمیستادینیشخند بهر حال  این شد شروع باز یما دور میز مبل دنبالم بودی که دوربینو ازم بگیری منم ازت فرار میکردم و خب این تعقیب کردنا حکم بازی داشت واست و خوشت اومده بود و میخندیدی و خب تونستم چندتایی ازت عکس بگیرم اما خب بخاطر تکون خوردنات کیفیتشون زیاد خوب نشد ولی بهتر از هیچی بودلبخند

 

جدیدا اگه موبایلم دستت باشه و کسی زنگ بزنه یا اس ام اس بیاد تندی میای و گوشی رو میگیری سمتم که برش دارم.من قربون این کارات بشم که وقتی این کارا میکنی میخوام قورتت بدمقلب

و اینکه هر وقت خوابت بگیره میای و تشکت رو برمیداری میدی دستم اگرم من بذارمش زمین میای و سرتو میذاری روش.ااای جاانم چه با نمکه کارت فسقلی منماچ

بعدا نوشت: هر وقت شارژر موبایل میوفته دستت اگر پریز برق ببینی میریو میخوای سعی کنی شارژرو بزنی تو پریز قربون دختر باهوشم برم باز خدا رو شکر پریز پایین نداریم و همه شون بالاست فقط یه وقتایی که میری رو تختمون دستت میرسه به پریز که اینم منو بابایی تندی میاریمت پایین.چند وقتیم هست هر وقت ریموت تی وی یا ماهواره دستت باشه یه دکمه شو فشار میدیو و یمگیری سمت تی وی انگار میخوای کانال عوض کنی .قلب

دیشبم یه کار جدید ازت دیدم.رفته بودیم از بیرون اسنک و ساندویچ گرفته بودیم واسه شام و امدیم که خونه بخوریم بابایی رو ساندویچش خواست سس گوجه بریزه درشو که باز کرد و ریخت دیدم بعدش دست بردیو پاکت سس رو برداشتی فکر کردوم میخوای بخوری ولی تا اومدم ازت بگیرم دیدم بردیش سمت ساندویچ بابایی و بابایی هم ساندویچشو سمتت گرفت و شما هم شروع کردی رو ساندویچ  تکون دادن انگار میخواستی سس بریزی روش قربونت برم که تا کاریو ازمون میبینی زودی میخوای انجامش بدیقلب

دیگه چیزی یادم نمیاد.اگه یادم اومد اضافه میکنم

 

 

 

و خب بگم از علاقه ت به پیازتعجب

من هرجا که سبد پیاز سیب زمینی ها رو میذارم از دسترس شما خارج نمیشه

جدیدا جاشو عوش کردم و اومدم سطل برنجی رو هم جلوش گذاشتم که نری سراغشون

اما بازم از کنار سطل خودتو جا میکنی و میری دستتو میرسونی به پیازا و پیاز برمیداری و اگر

یه لحظه ازت غافل بشم پیاز رو روانه دهان مبارک میکنی اخه چرا فندقی من؟

اینجا کنار سبد ...

 

موهاتم خیلی بلند شده نمیدونم چطوری کوتاه ش کنم آرایشگاه ها که انجام نمیدن یه وقتایی هم نمیذاری موهاتو ببندم و اینجوری ولو میشن رو چشمای نازت عزیز دلم

و اینم ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مریم--------❤
11 آبان 91 23:31
ای جونم نیلوفر زمانی که 5-6ماهش بودخیلی شبیه نی نی شما بودا
مریم--------❤
11 آبان 91 23:31
خصوصی
مامان آرتین (الهه)
12 آبان 91 12:12
واااای چقدر تو نازی فندقی مامانش خوب شد عکس گذاشتی دلم واسش تنگ شده بود مامانی من ی سی دی جذاب واسه آرتین میذارمو خودم موهاشو کوتاه میکنم البته زیاد خوب نیس ولی چه میشه کرد
مامانی فری
12 آبان 91 16:26
نمکی خاله فربونت بشم خیلی شیرینییییییییییییی
بابای دوقلوها
13 آبان 91 7:27
ای جوونم به این شیرین عسل ماشالله روز به روز هم خوشگلتر میشه
شبنم
13 آبان 91 15:26
خب گل من،وقتی که یه بار پیاز خورد و دید تیزه،دفعه بعد نمی خوره!! احیانا نمی خوای موهای این بچه رو کوتاه کنی شما!..البته این جوجه طلایی که همه جوره اش خوشگله!
مامان سارا
13 آبان 91 19:37
موهای یه ورش خیلی ناس بوووووووووووووووووود ببوسش نه اصلا گازش بگیر
سمانه مامان آرشیدا
20 آبان 91 1:44
عزیزم. خیلی ناز و خوشگل بودی مثل همیشه. موهاتم خیلی خوشگله عسل خاله. بذار مامانی برات ببنده خوجل تر بشی.
حباب
20 آبان 91 17:12
بهار جون ماشالا چه بزرگ شده ني ني .....ولي چهرش ديگه كپي باباييش شده ...دخترا عين بابا ميشن ...زنده باشه
مامان ترنم کوچولو
28 آبان 91 7:22
کلی قربون صدقت رفتم خاله.ماشالله چقده ماهی