رومینا عسل منرومینا عسل من، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره

دخمل دوست داشتنی مامان و بابا

چند روزی که گذشت

1391/3/22 14:27
965 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خوشگل مامان.ببخشید که چند روزی نتونستم واست آپ کنم.خب بذار از این چند روزه بگم واست .اینکه بالاخره دنده جلوت به کار افتادهنیشخندقربونت برم من.روز ٥شنبه(١٨خرداد٩١) وقتی پیش عمه بودی و شما روز گذاشته بود رو شکم کمی جلورفتی فکر کنم ٢سانتنیشخندقلب.ولی خب روز شنبه دیدم نه بابا مثل اینکه دخترم راه افتاده حسابی.لپتاپو گذاشته بودم رو زمین و شما هم رو شکم بودی دیدم خودتو کشوندی سمتش البته ٤دست و پا رفتنت معمول نیستا امیخته با سینه خیزهزبانو هی من لپتاپو کشیدم عقب باز شما خودتو رسوندی بهش.قربونت برم من.اون موقع گرفتمت بغلو کلی ماچت کردم.خدا رو شکر که فرشته کوچولوم داره ٤دست و پا میره من قربون اون دست و پاهات بشم.ماچقلب

دیروزم که ١شنبه بود اول رفتیم واسه آزمایش شما.وقتی داشتی گریه میکردی دیدم یه سفیدی رو لثه ته وای خدا یعنی جوجوم مرواریدش در اومده زودی به بابایی گفتم اونم دیدو گفت مبارکه دخترم باشه.اما دیروز هر چی رو لثه ت دست میکشیدم هیچی نبود سوالیعنی من اشتباه کرده بودمتعجبولی مطمئنم بود.حالا باید بیشتر وارسی کنم

بعدش اینکه دیروز باید میرفتم چشممو عمل میکردم رفتیم که پرونده رو بدیم بزارن تو نوبت.ساعت٩:٣٠ بود.گفتیم دقیق کی بیایم گفت بشینید دکتر عمل داره معلوم نیست کی تموم شه شاید یهو اسمتنو رو صدا زدم و اگه نبودید نوبتتون میسوزهناراحتما هم نشستیم ساعت١:٣٠ اینا بود که منو صدا زد.الهی بمیرم که دیروز خیلی اذیت شدی صبح ٧:٣٠ پا شده بودیو حسابی خوابت میومد چندباری هم بردمت شیر دادمت اما خب نخوابیدی و خیلی بیقراری میکردی حقم داشتی منو بابایی هم خسته شده بودیم از این همه انتظار شما که دیگه جای خود داره.دیگه طرفای١که باز بهت شیر دادم خوابت برد تو بغل بابایی گذاشتمت و همون موقع ها بود که صدام کردن واسه رفتن به اتاق عمل.خدا رو شکر همه چی خوب بود .ساعت ٤ کار عمل تموم شد البته نیم ساعتی معطلی داشتیم و ١ساعتی هم بخاطر ضعف من بخاطر خون دیدن وقت تلف شد سرجمع، بودن من تو اتاق عمل نیم ساعت بود.٤:٣٠ دیگه خونه بودیم من که چشمم از درد میسوخت و نمیتونستم اون یکی چشممو زیاد باز بذارم و بخاطر بیخوابی شب قبلشم خسته بودم دیگه ناهار نخوردم و بعد از اینکه بهت شیر دادم و خوابیدی منم خوابیدم.امروز صبحم که باند چشممو باز کردم کمی تورم داره و زیاد نمیتونم بازش کنم اما در کل خوبم.شما هم کم کم داری میخوابی.بازم بخاطر خستگی دیروز مامان رو ببخش فندقی من.خیلی خیلی دوستت دارمماچماچماچماچ

عکسا رو میذارم بعد واست میذارم فعلا چشمم داره میسوزه.مامانیو ببخش

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (24)

نایسل
22 خرداد 91 14:32
عزیزززز دلم آخییی دندون بود حالا یا نه؟ حسابی بچه خسته شدههه !!! آفرریین عشق خاله که سینه خیز میری همراه http://www.niniweblog.com/images/smilies/smile%20(8).gifچهار دستو پا خوشحالم که عملت خوب بود ه عزیز دلم
نایسل
22 خرداد 91 14:32
مام پارسا
22 خرداد 91 18:09
سلام عزیزم. خانومی خدا بد نده.عمل برای چی؟ خیلی مواظب خودت و رومینا جونم باش
مام پارسا
22 خرداد 91 18:16
چهار دست و پا رفتنت مبارک باشه رومینا جون
زن دايي
22 خرداد 91 19:03
سلام انشاالله كه هرچه زودتر خوب بشي . كپلي جون آخه رفتي جلو آفرين دختر گل به كارت ادامه بده تا زود راه بيفتي راستي خاله جون مي خوام عكس فاطمه رو گوشه وبش بذارم ، اونجاييكه درباره وبلاگه چكار بايد بكنم.
مامان سید کوچولو
22 خرداد 91 23:37
نازی. کاشکی با خودتون نمیبردینش و پیش یه اشنا میذاشتینش تا هر دوتاتون اذیت نشین
نسترن
23 خرداد 91 11:09
عزیزم امروز چشمات چطوره بهتر شدی خیلی مراقب خودت باش راستی این گل دختری تصمیم داره یکدفعه راه بره که تو بیشتر خوشحال بشی
نسترن
23 خرداد 91 11:39
خوشحالم بهتری اخی چرا کشک نمیخوری خاصیت داره
خاله سودی
23 خرداد 91 14:06
سلام عسیسم مبارک باشه حسابی از طرف رومینا جون سوپرایز شدیا از راه رفتنو دندون در اوردن اینا آخی عسیسم چشمات در چه وضعیه بهتر شده ؟لیزر کردی؟
مامان پریسا
24 خرداد 91 12:22
افرین به دخمل که یاد گرفته جلو بره. مرواریدت هم مبارک ایشالله بلا دور باشه مامانی
مامان مانی
24 خرداد 91 13:37
وای مبارکه دندون خوشگلت
مامان مهراد
24 خرداد 91 13:38
کلکسیونی از ایده های نو
24 خرداد 91 13:39
مروارید خوشگلت مبارک
گل دخترم سپیده
24 خرداد 91 15:37
سلام عزیزم اخیه عزیزم حرف عمل که زدی نگرانت شدم الان چشمات چطوره بهترن انشااله به همین زودی دندونای دخملی هم در میاد
بابای دوقلوها
24 خرداد 91 16:34
هووووراااااااااااااااا دنده جلووو مبارکککککککککک انشالله دندونای گلیموون هم زودی میاد بیروون
خاله نانا
24 خرداد 91 21:40
خاله سودابه(خانوم زیگزاک)
25 خرداد 91 5:00
سلام عسیسم احوال شما؟ رومینا خوبه خصوصی داری
ستاره زمینی
25 خرداد 91 10:39
1000 ماشالاچه دخمل نازی.
شبنم
26 خرداد 91 11:27
این دختر نازتون،خیلی صورت بانمک و چشم های خوشگلی داره..هزار ماشالله ش باشه.. الان چشم تون بهتر هست؟ چند روز اول خیلی نیاز به مراقبت داره..
مامان اميرحسين
26 خرداد 91 16:18
خدا بد نده چرا عمل؟ من تصورش هم كه ميكردم دلم هري ميريخت
نایسل
27 خرداد 91 12:29
آره اینم بانمکه
مامان ثنا و ثمین
28 خرداد 91 1:57
سلام.مبارکه عسیسم. امیدوارم که زود زود خوب بشی .راستی خانومی شماره موبایلت رو دوباره بهم بده.اشتباها پاک شد
مامان ریحان عسلی
31 خرداد 91 19:39
سلام من این پستتو خوندم اما نمیدونم چرا یادم رفت برات کامنت بذارم
مامان ترنم کوچولو
11 تیر 91 11:13
من اینجا نظر داد بودم آخه چه جالب نوشتی مامانی دنده جلو مرواریدت مبارک فندقی مامانی خوشحالم چشمات خوب میشن.مواظب خودتون باشین