بگید دیشب این فندق من چند خوابید؟؟؟؟!!!!!
وااااااااااااای چقدر خوابم میاد
عرضم به حضور فندق خودم که دیشب ططرفای١٠ اینا بود اومدم که بشینم برگه ها رو تصحیح کنم اصلا نذاشتی کلی برگه ها رو مچاله کردی تازه بعدشم خودکار قرمز تو دستمو میخواستی ما هم دیدیم نمیشه اینجوری بساطو جمع کردیم کمی گذشت طرفای١٢ دیدم چشاتو میمالی دیدم خوابت میاد بهت شیر دادم و طرفای١خوابت برد خوابوندمتو اومدم سراغ ورقه های امتحانی.تا٣تونستم دو سریشو ردیف کنم بگذریم که تو این ٢ساعت٤بار بیدار شدی نمیدونم چرا این چند وقت بیقرار میشی شبا فکر کنم بخاطر دندونات باشه
خب دیگه ساعت٣ بود تا خوابیدم همین که چشمم گرم شد که خوابم ببره بیدار شدی اومدم باز بخوابونمت دیدم هی وای من چشای فندقی من هیچ رقم به خواب نمیخوره و دیگه شروع کردی به جیغ و سروصدار کردن و خوشحالی .بگو تا چند بیدار بودی؟تا٥:٣٠ من هم که خوابم سبکه وقتی سروصدا کنی خوابم نمیبره اصلا وقتی بیداری نمیتونم بخوابم نگرانتم
آقا دیگه قیافه من اونموقع دیدنی بود خوابم میومد بدجور.جا داره از بابا سعید بسیار تشکرات کنیم که چقدر خوابشون سنگینه و اصلا بیدار نشدن با صدای اون وروجک.که بخوان حال ما رو دریابن.ولی خب من اینقدر خانمم که بیدارش نکردم اخه خسته بود و صبح هم میخواست بره سر کار دیگه به همون چندتا غر تو دلمون بسنده کردیم هه هه
بالاخره ٥:٣٠-٦ بود که خوابت برد تا نزدیکای١ خوابیدیم البته ٣بار بیدار شدی و خب دیگه اینکه از ناهار خبری نیست فعلا.هیچی خواب شب نمیشه با اینکه ٦-٧ساعتی خوابیدم اما هنوز کمبود خواب دارم