رومینا عسل منرومینا عسل من، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

دخمل دوست داشتنی مامان و بابا

بدون عنوان

1390/10/26 15:52
518 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خوشگل مامان.اومدم که بگم دیشب خیلی بلا شده بودی تا ساعت 2 هرکاری میکردم بخوابی نمیشد فقط دوست داشتی بغلت کنیم تا میذاشتیمت زمین بیقراری میکردی بالاخره تونستم بزور بهت شیر بدم که خوابت برد گذاشتمت تو گهواره ت اومدم قطره مو ریختم تو چشمم (آخه چند هفته ای هست که مامان چشماش درده) اومدیم بخوابیم به بابایی گفتم "سعید سروصدا نکنیا،آروم" که بابایی خندید گفت "خانم بیداره" گفتم "برووووووووووووووو" اومدم دیدم بعععععععععععله بیدار بودی باز شیر دادم و و گذاشتمت رو پاهام تا خوابت برد.منم رفتم خوابیدم .......سروصدات که اومد بیدار شدم دیدم هوا روشنه باورم نمیشد اولین باره که داری بیدار میشی ساعت 7 بود و شما 5 ساعتو کامل خوابیده بودی (خداروشکر)باز شیر دادم خوابیدی ...من یه ربع به 9 پاشدم آخه 9:30 وقت بهداشت داشتی باید میرفتیم واکسنای4ماهگیتو میزدی بابا هم ساعت9 اومد هنوز خواب بودی بابایی اومد بیدارت کنه بالا سرت نشست و گفت"رومینا خانم عزیز دل بابا بیدار شو بیدار شو بابایی "connie_49.gif شما هم بدون گریه و اخم کمی خودتو کشوقوس دادیو چشاتو وا کردی الهی بمیرم هنوز خوابت میومدخمیازه  چون یه نگاهی بهمون میکردی و باز چشات میرفت اومدم کم کم آماده ت کردم و رفتیم بهداشت قدت 65 وزنت 7500و دورسرت41بود ماشالا همه چی عالی بود بعدهم قطره رو ریختن تو دهنت ولی واکسنتو نداشتن گفتن سر برج به بعد تماس بگیرید شاید اومده باشه ظاهرا کل بوشهر واکسن رو ندارن(اینم از مزایای منطقه محرومه دیگه!!!!!!!) منتظربابایی ما رو رسوند خونه و خودش رفت مامانی هم گذاشتت تو آفتاب کمی آفتابی شی بعد اومدمو شیر دادم شما هم خوابت برد الان که دارم اینا رو مینویسم رو پاهام خوابی عزیز دلم.بغل

عصر میریم خونه مادر جوون .چند روزی اونجا میمونیمniniweblog.com آخه این روزای آخر ماه صفر مراسم دارن

راستی جوجو به غیر از پویان چند تا دوست همشهری دیگه هم پیدا کردی ریحانا ،ماهان و سارا ایشالا که دوستای خوبی واسه هم باشید

امروز(26/10/90)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

dp
26 دی 90 21:53
سلام . اولین قهقهه بلند ملیسا : موضوع یادداشت جدید من هستش . ممنون میشم با حضور خودتون این حقیر رو سرافراز کنید و از طرفی هم با گذاشتن یه یادگاری تو قسمت نظرات ، ولو یک سلام ، روزهای خاطره انگیزی رو برای دخترم رقم بزنید . منتظر شما هستیم .
مامان ترنم کوچولو
28 دی 90 11:29
سلام.خدارو شکر که بعد از اون همه بیقراری خوب خوابیدی عزیزم.
مامان حنا
28 دی 90 19:25
چی شده خانومی چرا چشات درد میکنه خدا بد نده گلم مواظب خودتو ودختر نازت باش رومینای عزیزم رو ببوس
khale mahboobe.r
30 دی 90 19:15
salam mamane mehraban. akhe chera ahange shade bachegone nemizari bara weblog? azizam be khatere khalaghiatet ba inke doram vali kolan axay romina jon ro mibinam. bosss bosss
خاله سمان
1 بهمن 90 2:58
آخی نازی رومینا خانم. خوب از واکسن در رفتی ها!!!! ولی بالاخره باید بزنی. مامانی مواظب گل دخملی باش.
مامان ریحانا
3 بهمن 90 0:32
سلام
چه خدای عاشقی که گناه می خرد و بهشت می فروشد و ناز بنده را می کشد .
خداوندا در این آخر ماه صفر به حق خون حسین ابن علی به دردهای دل زینب به غریب امام هشتم و به حرمت آقا رسول الله گیرنده این پیام و عزیزانش را در زمره یبهترین بندگانت و مایه مباهات فرشتگانت قرار ده و حاجات خیرش را بر آورده ساز آمین


آمین

بابای مهرسا
3 بهمن 90 15:57
ممنون از شما دوست گرامی بازم منتظر شما هستم نذریتون قبول باشه
minusha
4 بهمن 90 18:05
سلام .کاش میشد از عکس های رومینا جونو بزارید تا ماهم ببینیمش