و دیگه چه کارایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کارایی که این اواخر میکنیو میخوام واست بگم فندق من
اول اینکه وقتی داری شیر میخوری اگه کسی حرفی بزنه یا از کنارت رد بشه چنان برمیگردی نگاش میکنی که نگو و اگه طرف همچنان کنارت باشو حرف بزنه به هیچ طریقی دیگه به شیر خوردن بر نمیگردی کوچولوی من
دومیش اینه که بعضی اوقات در حالیکه داری شیر میخوری انگشتت هم میخوای بمکی(هر دو کارو با هم) یه موقع هایی هم از شیر خوردن دست میکشی انگشتتو میکنی دهنت نمیدونم شاید انگشتای کوچولوت از شیر خوشمزه ترن!!!!
دیگه دوست نداری خوابیده بازی کنی همش نق میزنی یا باید بغلت کنیم بچرخونیمت یا باید رو پاهامون بذاریم که دور اطرافو دید بزنی عسل مامانی
شبا وقتی گریه میکنی میام سراغت میبینم با چشم بسته داری گری میکنی شیر هم که بهت میدم بازم با چشمای بسته میخوری.الهییییییییییییی قربون این کارات
موهاتم گاهی اوقات محکم میگیری دستت .من زودی از دستت جداش میکنم که یه وقت نکشی گریه ت بگیره
هر کی هم خم شه و بیاد نزدیکت چنگ میزنی به صورتش یا موهاشو میگیری که منو بابایی و خاله سمیرا و عمه صدی تا حالا از این کارت مستفیض شدیم
و آخریش اینکه علاقه فراوانی به تی وی داری هر جور خوابیده باشی سرتو ماهرانه میچرخونی سمت تی وی.من که موندم تو کارت.
یه موقع هایی هم چنان زل میزنی بهم و واسم لبخند میزنی و باهام میحرفی که اگه اونموقع همه دنیا رو هم بهم بدن حاضر نیستم با اون لحظه عوض کنم.عاشقتم فندقی.اینم عکسی که تو اون لحظه ازت گرفتم
مامان قربون این نگاه کردنت فندق من