بدون عنوان
سلام سلام
ما برگشتیم
ما برگشتیم خونه.جمعه عصر با رومینا گلی رفته بودیم خونه پدر جون چون شنبه ساعت٨ کلاس داشتم.وای خدا نمیدونید چقدر از کلاس ساعت ٨ بدم میاد تو دوره دانشجوییم هم همیشه دعا میکردم کلاس ساعت ٨ نداشته باشم اما خب حالا دارم اونم شنبه ها.فکرشو کنید شب رومینا خوب نخوابیده و من مجبور بودم یه ساعت یک ساعت بیدار شم حالا صبح ساعت ٧ هم پا شم که حاضر شمو از این حرفا بخدا حالگیریه.بگذریم روز شنبه فندق من اومد دانشگاه.چون من تا ١٢ کلاس داشتم و فندقی از ٧صبح چیزی نخورده بود ساعت٩ که بیدار شده بود مادرجون و خاله طیبه ساعت٩:٤٠ که من کلاسک تموم میشد آوردنش دانشگاه که من تو ماشینی بهش شیر بدم اما این خانم شیطون من مگه شیر میخورد چون مادرجوونو خاله طیبه بامن صحبت میکردن فندق ما هم هی برمیگشت و اونا رو نگاه میکردن بزور دوقطره شیر خورد و ساعت١٠ برگشت خونه.روز یکشنبه هم از ٨تا١١ پیشش نبودم که وقتی برگشتم تا منو دید ،فندقی خودشو از بغل مادر جون سمت من میکشید قربونت برم مامانی که بخاطر شرایط کاریم صبح ها کم میبینیم عزیزم.
دوشنبه سه شنبه و چهارشنبه هم تقریبا به همین منوال گذشت اما بگم که این جوجوی من حسابی شیطون شده جدیدا جیغای بنفش بنفش میکشه و حسابی وراجی میکنه البته هنوز قابل ترجمه نیست قربونش برممممممممممممممممممممممم من
و خب اتفاقای دیگه اینکه خونه پدرجون که بودیم هر عصر که خاله طیبه با ماشین میرفت کمی خریدای مامانو واسش انجام بده منو فندقی هم میرفتیم باهاش اما این جوجوی من ربع ساعت نگذشته تو ماشین خوابش میبرد و من نمیشد که پامو از ماشین بیرون بذارم
دیروز (٤شنبه١٠/١٢/٩٠)ظهر بعد کلاسم که١٢ تموم شد بابایی اومد دنبالمون برگشتیم بوشهر آخه شب قبلش اغاجون(بابای بابایی) زنگید و گفت فردا ناهار بیاید که من حسابی دلم واسه دخترم تنگ شده. و ناهارو خونه آغاجون بودیم عمه صدی هم از پیش خاله اومده بود اونجا کلی تو رو خورد مامانی. و خب دیدیم خانم نوشادی همسایه مون که رفته بودیم دیدنشون از کربلا سوغاتی واست یه هاپو آورده که هاپ هاپ میکنه بانمکه.خاله زری (خاله بابایی) هم رفته بودذن ماموریت از اونجا واست کلی جغجغه و یه لباس خوشگل آورده بود که عکسشو واست میذارم.
بداز ظهر هم منو شما و بابایی رفتیم نمایشگاه تجهیزات خانه مدرن و جهیزیه سروگوشی آب دادیم چیزی که من بخوامو نداشت فقط سه تا قاب عکس گرفتم.و بعدش رفتیم که عکس آتلیه تو بگیرم و گرفتیم البته یادم رفت فایلشو هم بگیرم که امروز میرم ببینم میدن بهم یا نه.
وااااااااااااااااااای چقدر نوشتم.حتما خسته تون شد از خوندن حالا عکسا رو ببینید خسته گیتون در بره
این لباسیه که خاله زری زحمت کشیدن .دستشون درد نکنه
این عکسا هم تو نمایشگاه ازت گرفتم فندقی من
و اینم عکس آتلیه (اگه بد شده چون از رو عکس،عکس گرفتم)