رومینا عسل منرومینا عسل من، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

دخمل دوست داشتنی مامان و بابا

9ماه و9روزگی فندقم مبارک

1391/4/6 2:06
628 بازدید
اشتراک گذاری

 

این لباسو هم خاله طیبه واست خریده به قول خودش"واسه جوجو خریدم"

مرسی خاله طیبه

 

اینجا هم کلاهی که دایی رحیم تازه خریده بودو گذاشتم سرت

اینم رومینای کتاب خون

قربون اون دستای کوچولوت برم من که میخواستی صفحاتو از هم باز کنی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

زهرا از نی نی وبلاگ213
6 تیر 91 13:51
مبارکه عزیزم
زهرا از نی نی وبلاگ213
6 تیر 91 13:51
شبيه ابر باشيد!؟ روزی شیوانا از کنار مزرعه ایی می گذشت. زن و مرد جوانی را دید که به زحمت در حال کشت و زرع هستند. مرد به محض دیدن شیوانا به سوی او دوید و در حالی که زنش او را همراهی می کرد، هراسان گفت: " استاد! تمام امید من و خانواده ام به نتیجه این کشت و زرع است. اگر آفتی بیاید یا اتفاق ناگواری بیفتد شاید تا چند ماه آینده تمام چیزی را که داریم از دست بدهیم و به فقر و تنگدستی بیفتیم. ما را راهنمایی کن تا از این نگرانی بیرون بیاییم." شیوانا نگاهی به زن و مرد جوان ا نداخت و گفت:" خالق هستی مزرعه را در اختیار شما قرار داده است و شما هم از زحمت و تلاش چیزی کم نگذاشته اید. پس دلیلی نیست که نسبت به کسی که دست روی دست گذاشته عقب بمانید. اما با این وجود در کنار این کار به پرورش دام و طیور هم مشغول شوید و در اوقات فراغت یک کار فنی مثل فرش بافی برای خود دست و پا کنید!در این صورت احتمال شکست و تنگدستی شما کمتر می- شود! اما در هر صورت پیشنهاد می کنم با نیت خالص و پاک کارتان را انجام دهيد و مانند ابرشناور شوید و بگذاريد نتایج خودشان همدیگر را پیدا کنند و گرد هم آیند. شما شبیه ابر باشید. برای ابر چه فقر می کند که باد از کدام جهت می وزد. او در آسمان رویایی خودش شناور است. شما هم مادامی که خود را در آسمان توکل و اعتماد به خالق هستی شناور ساخته اید، نگران هیچ تندبادی نباشید!"
مریم--------❤
6 تیر 91 15:02
نسترن
6 تیر 91 16:48
ای جیجر خاله چقده که دلم واست تنگ شده بود این بی اینترنی عجب دردیه
مامان بهار
6 تیر 91 18:23
دختر نازی دارین . به منم سر بزنین
مامان آرتین
6 تیر 91 20:13
واااااااااااایچقدر خوردنی شدی با اون کلاهت خانمی خیلی ملایم با کتابهات رفتار میکنی عزیزم آرتین من همه رو نابود کرده
مامان ریحان عسلی
7 تیر 91 8:31
سلام چه جیگری شده مامانش زاغ دینش یادت نره 9 ماه و 9 روزگیشم مبارک
مامان ریحان عسلی
7 تیر 91 17:44
خصوصی


عجب داستانی شده بوده این عمه شدنم
عمه آتنا
8 تیر 91 14:08
الهییی چقد خوردنی شده
مامان مانی
10 تیر 91 8:57
9 ماهگیت مبارک
کلکسیونی از ایده های نو
10 تیر 91 8:57
مبارکه
مامان مهراد
10 تیر 91 8:58
مامان ترنم کوچولو
11 تیر 91 11:17
ب ب چ لباسای نازی.دست خاله و دایی هم درد نکنه. آفرین دختر کتابخون
مامان بهار
11 تیر 91 15:33
9 ماه و 9 روزگی ات مبارک جونم. راستی دختر 9 ماهه منم هنوز خبری از دندوناش نیست