1سال و 3ماهگی و 11روزگی
سلام فندق خانم خوشگل من.اومدم بگم که کلاسای مامانی دیگه تموم شد.هوراااااااااااااما بگم از کارات این روزا شعره چشم چشم دو ابرو واست زیاد میخونم تا شروع میکنم به خوندن دستتو میذاری رو بینیت حالا نمیدونم چرا رو بینیتحتی یه برگه گذاشتمو همینطور که این شعرو میخوندم یه شکلک با دو چشم و دو ابرو و بینی و دهان کشیدم و تا شروع بخوندن کردم دیدم دستتو باز گذاشتی رو بینیت واقعا عجیبه هاامروز غروب داشتم کابینتا رو کمی وسایلشون رو جابجا میکردم که جایه یه سری چیزا رو کنم حالا فکر کن من نشستم جلودر کابینت اونوقت شما میای و با زور اون سر فندقیتو از کنار سر من میاری داخل کابینت که ببینی چه خبره بعدم منو هل میدی که خودت بیای بری تو کابینتاخه من نمیدونم وروجک چه علاقه ای به کابینت دارهیهو همینطور یکه مشغول تمیز کردن تو آشپزخونه بودم دیدم رفتی سراغ ظرف شکر و درشو باز کردیو قاشق توشو برداشتی و قاشق قاشق داری شکرای زبون بسته رو میریزی رو فرش کف آشپزخونهراستی یه چیزی چند روزه میخوام چشمک زدن یادت بدم هر وقت انجام میدم بهم توجه نمیکنی اما دیروز بابایی واست چشمک زد بعد گفت رومینا چشمک بزن واسش چشمک زدی دوسه بارم انجام دادی اما باز امروز یادت رفت
بعدا نوشت: یادم رفت بگم دیگه واسه اونایی که میشناسیشون و زیاد دیدیشون بوس میفرستی و یاد گرفتی وقتی میگیم رومینا سلام دست میدی.و عمه صدیقه هم میگفت دیگه یاد گرفتی با نی نوشیدنی بخوری.
بعدتر نوشت: امشب 9/10/91 گذاشته بودمت رو اپن خودمم کنار واساده وبدم بابایی هم اونور نشسته بود بلند بلند بابا رو صدا میکردی و بعد که نگات میکرد واسش دست بلند میکردی مثل این ادم بزرگا.بعد اومدم میوه پوست گرفتم واسه خودمون اومدیو نارنگی ها رو برمیداشتی و دونه دونه جداشون میکردی و یکی میذاشتی دهن من و یکی میذاشتی دهن بابایی من قربون تو بشم وروجک فندقی من