رومینا عسل منرومینا عسل من، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

دخمل دوست داشتنی مامان و بابا

و دیگه چه کارایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

کارایی که این اواخر میکنیو میخوام واست بگم فندق من اول اینکه وقتی داری شیر میخوری اگه کسی حرفی بزنه یا از کنارت رد بشه چنان برمیگردی نگاش میکنی که نگو و اگه طرف همچنان کنارت باشو حرف بزنه به هیچ طریقی دیگه به شیر خوردن بر نمیگردی کوچولوی من دومیش اینه که بعضی اوقات در حالیکه داری شیر میخوری انگشتت هم میخوای بمکی(هر دو کارو با هم) یه موقع هایی هم از شیر خوردن دست میکشی انگشتتو میکنی دهنت نمیدونم شاید انگشتای کوچولوت از شیر خوشمزه ترن!!!! دیگه دوست نداری خوابیده بازی کنی همش نق میزنی یا باید بغلت کنیم بچرخونیمت یا باید رو پاهامون بذاریم که دور اطرافو دید بزنی عسل مامانی شبا وقتی گریه میکنی میام سراغت میبینم با چشم بسته داری گری میکن...
25 بهمن 1390

بدون عنوان

عزیز دل مامانی، فندق من،یه مامان مهربون تو وب پسرش گفته بود که عکس نی نی های شما رو واستون قاب میکنیم روش کار میکنیم خلااااااااااااااصه حسابی قشنگش میکنیم.منم پررو پررو یه عکس فرستادم واسه مامان جوون مانی ایشونم زحمت کشیدن و روش کار کردن.خیلی خوب شدن با ٣ بک گراند درستش کردن،البته عکسه چون با موبایل بود حسابی نیاز به کار داشت. مرسی مامانی مانی اینم ادرس وب مانی جوون.البته تو پیوندا هم بود!!! http://mani1384.niniweblog.com/ ...
25 بهمن 1390

قابل توجه خودمو بابایی

ايسنا : انقدر بغلش نكن ، بچه بغلي ميشه ها ... شايد اين جمله را از زبان مادربزرگها شنيده باشيد. معمولا مسن ترها عقيده دارند در آغوش گرفتن زياد نوزاد موجب لوس شدن او يا به اصطلاح عام موجب بغلي شدنش مي شود. اما صاحبنظران حوزه پرورش كودكان امروزه چندان با اين نظر موافق نيستند. دکتر منصور بهرامي متخصص کودکان در گفت‌وگو با خبرنگار بهداشت و درمان ايسنا - واحد علوم پزشکي ايران گفت : مهمترين موضوع در پرورش کودک توجه و مراقبت از او از لحظه تولد است که اين توجه بايد در بالاترين ميزان خود باشد چرا که کودک از لحظه تولد داراي لامسه و چشايي و حواس کامل است و اين حواس بايد هر چه بيشتر تقويت شوند.   وي در ادامه افزود: بيشترين ميزان رشد مغ...
21 بهمن 1390

بدون عنوان

فندقی من،امروز عصر منو شما و بابا سعید با هم رفتیم نمایشگاه حیوانات که تازه باز شده بود اول با بابایی سوار ماشین شدی اینجا هم ماشینو پارک کرده بودیم داشتم میرفتیم سمت درب نمایشگاه اینم عکس حیوونایی رو که دیدیم این2تا هم اونموقع خواب بودن!!!!!!!!!!!!!! بعد از نمایشگاه هم رفتیم مرکز خرید که البته شما تو بغل بابایی خوابت برد اینجوری و یه چیز دیگه اینکه پانیذ (دخترخاله بابایی )که الان کلاس پنجمه واست با خط خودش یه چی نوشته و به شما تقدیم کرده مرسی پانیذ جان ...
20 بهمن 1390

چه خوش گذشت دیروز

مامانی،فندق من،نفس من،دیروز ظهر که بابایی برگشت خونه بعد از اینکه ناهار خوردیم بابایی گفت امروز هوا خوبه و آفتابی،بریم بیرون؟؟؟؟منم که عاشق بیرون رفتن زودی به تنت لباس کردمو راه افتادیم عکسا رو تو ادامه مطلب ببین هستی من،عاشقتم   تو ماشین خوابت برد عزیز دلم     عاشق این عکسم .عجب صحنه ای شده!!!!   به نظرتون پدر و دختر دارن به چی نگاه میکنن؟؟؟؟؟؟؟         ...
20 بهمن 1390

این چند روزی که نبودیم

سلام سلام ما چند روز نبودیم.طبق معمول خونه پدر جون کنگر خورده بودیم لنگر انداخته بودیم   ما چند روز نبودیم.طبق معمول خونه پدر جون کنگر خورده بودیم لنگر انداخته بودیم.حسابی حال میده اونجا آخه ما از هفت دولت آزادیم و اونجا هیچکار نمیکنیم جز بازی با شما،عزیز دلم.مامان عزیزم همه کارا رو میکنه (قربونت برم مامانی مارو که بزرگ کردی هیچ حالا بچه ما رو هم باید بزرگ کنی)البته بگما سعی میکنم زیاد نرم میگم مامانم اذیت میشه ولی یک هفته بگذره رومینا رو نبینه زنگ میزنه بیاید من هم که از بس باباش کمک میکنه !!!!!!!!!!!!!!!!همیشه خسته ،خوشحال پا میشم میرم.بگذریم اونجا بودیم خوش گذشت یه عصر با خاله طیبه یه دسر من درآوردی درست کردیم و خوردیم کل...
17 بهمن 1390