با تاخیر...آمدیم
سلام خوشگل مامان ،ملوسک من،جینگلی من ما دوشنبه رفتیم خونه پدرجون و چهارشنبه شب برگشتیم اونجا هم همه از شیطونی شما مستفیض شدن تا یه لحظه ولت میکردیم میرفتی که از پله ها بالا بری و راه اتاق خاله سمیرا رو در پیش بگیری البته همچینی ژن شیطونیت قویه چون تا میرفتی سمت پله ها برمیگشتی ما رو نگاه میکردی ما هم میگفتیم بگیریش این دختره رو و شما هم جیغ کشان میرفتی سمت پله ها.من قربون تو برم که اینقدر جیگری تو اتاق خاله سمیرا هم که میرفتی آویزون صندلی خاله میشدیو و خاله هم شما رو میذاشت رو پاهاش و شما هم لبخند رو لبات مینشست که آخ جون یه صفحه کلید جلو رومه و میکوبیدی روش مادر جون هم که از دست شما وروجک مرتب باید کف آشپزخونه رو دستمال...