8ماهگیت مبارک عسل من
برای تو فندق نازنینم می نویسم شاید بعدها بخوانی و یاد کنی از این روزها از روزهایی که عاشقانه نگاهت می کردم عاشقانه بغلت می کردم و عاشقانه می پرسیدمت و ببینی که هنوز هم این عاشقانه ها ادامه داره عشق مامان و امروز تا جایی که ذهنم کمکم کنه برات می نویسم کارهایی رو که ما رو عاشق میکنه عزیزکم . عاشقتم وقتی با روروکت میری واسه کارخرابی و مامان تا میگه ااا رومینا کجا؟برمیگردی و نگام میکنی و تندتر میری همون سمت عاشقتم وقتی در یخچالو وا میکنم خودتو با سرعت نور میرسونی به یخچال که بری توش عاشقتم وقتی بستنی ببینی دستم دیگه نمیذاری بخورمش و هی دستمو میگیری و میکشی سمت خودت که بستنی برسه به دهنت عاشقتم وقتی از دانشگاه بر میگردم و میگم...